مَه نامه
نوشته های این وبلاگ تنها غباری از کتابم اند ،ساده و بی آلایش تنها برای خاطراتم


پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:,
حال تنهایی و نوشتن...

داستان عشق من...

می خواهم قصه ی  عشقم را شعر  کنم

قصه ای که زیباتر از ماه بودولی تاریکتر از او

درکنارباغچه ی بازی تقدیر بازی می کردم

بدون آنکه به گلی یاقاصدکی حس کنم

در همین بازی بودم که گلی ناگهان چیدم

قطره ی  اشکش را دیدم  و   خندیدم

خنده ای که مرا می کشاند بر کنار خیال

خند ه ای  که با گریه اش می رنجیدم

روزها در پی شب بودن و من نیز با او

او قصه ی تب می گفت  و من  تنها او

او بال می خواست ومن بندی برایش

که او را ببندم بر در قلبم تا نهایت

ولی او بال می گرفت در تب وتابم

رفت، آسوده  رفت  از  روزگارم

و من تنها می نشستم با خیالم

تنها شبنم می آمد بر کنار چشم بی تابم

این بارنمی رنجیدم وتنها شعر می خواندم

عشق من تنها این شعر بود   ولی

زندگیم است عشق من

............................................

این یکی از شعرای قدیمیم بود آه یادمه اینو برای یه آدم کر خودنم ...

 


برچسب‌ها:
+ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:, | 1:37 | مهیار

This template generated and design by Nightnama on 2013 do not Copy